دسته‌بندی نشده

چرا انتخاب آرامش، چرا اولویت فرهنگ!

زمان مطالعه: ۵ دقیقه

در طول چهل سال پس از انقلاب و در کابین دولت‌ها و مجالسی که بر ما آمد و رفت داشته اند، تا کنون کم نبوده و نیستند خیل شازده‌ها و شاه داماد‌های نماینده و مدیر و بالا نشین زاده تصمیم ساز و تصمیم گیر، که عناوینی چون دکتر و اقتصاد دان و صاحب نظر و کارشناس اقتصادی را یدک می‌کشند. همچنانکه کم نبوده و نیستند از دانشکده‌ها و اساتید محترم اقتصاد که در دالان مجالس و اتاق دولت‌ها، مشاورت موثر نداشته باشند و تئوری‌ها و نظراتشان دخیل در طرح‌های ریز و درشت و فراگیر اقتصادی و اجرایی نبوده باشد.
عیب از اقتصاد و اقتصاد دان‌های مظلوم و دل سوخته نیست، اگر نظریات اقتصادی و دانش ایشان به تنهایی می‌توانست دوای درمان باشد، این قضایای معلومی که در بالا اشاره شد، خود حجت و دلیل مکفی بود تا اقتصاد ایران در آستانه ۱۴۰۰ که می‌بایست جشن بلوغ دوباره ای می‌داشت؛ در بستری از غم و رنج بیماری‌های مزمن و کهنه، از تب و تاب تامین آب و نان ایرانیان نسوزد و برخود نپیچد و چون پدران و مادران من و شما، خسته و شرمگین فرزندانش نباشد.
کسب علم و مطالعه دانش بشری در مدیریت جامع نگر جامعه و یا توجه به آن و تجارب موفق بشر، به کنار و هیچ؛ ایشان که وصفشان در بالا رفت، هم اکنون حتی به تجارب شخصی آزمون و خطاهای فردی در سال‌های طولانی جلوس بر کرسی‌های مدیریتی و تقنینی خود نیز، بی توجه اند و جالب آنکه، از آن جوانکان دیروز و پیران دیر امروز، در اوراق تبلیغاتی و انتخاباتی خود، ژکوند وار، در حالی که به افق خیره شده اند، فیگور لبخند می‌گیرند و همچنان اولویت اقتصاد و تامین معیشت روزمره مردم را بر بالای لبخند تلخشان، تیتر می‌زنند.
ایشان مقصر در حال و روز بد، من و شمای کارمند و معلم و کارگر و آزادکار و پیر و جوان و زن و مردامان هستند، کسانی که با ناشایستگی و بی عدالتی هر کدام حتی چند ده سال است وزیر دولت و وکیل مجلس بالا نشین انقلاب پابرهنگان هستند و حالا همچنان برای ارضای دنیا پرستی خود، حتی درکهنسالی و به رسم این دنیای بی وفا، دوباره کودک بازیگوش هوس‌ها و بازیچه و سرگرم اسباب بازی شیاطین شده اند.
برخی از میان چپ‌های متنبه شده به ناراستی و راست‌های متنبه نشده چپ کرده و ایشانی که امروز با پوسترهای پروپاگاندای وقیحانه و آخر الزمانی خود، شعار اولویت بهبود سیاست و اقتصاد و یا مدیریت در رفع مشکلات آنی و معضلات عادی شهروندان را فریبکارانه فریاد می‌زنند و در جنگ قدرت با رفیقان رغیبشان، چون گرزی بر کلاه خود یکدیگر می‌کوبند، خود معماران ویرانی‌های این شهر و دیار و تا الان و چندی پیش والیان و حاکمان پر زر و زور و پرخرج و برج این بلاد بوده و هستند و با وقوف به کمیت لنگ مدیریت و اقتصاد بدون پیوست فرهنگی و با دستانی خالی از گوهراعتماد عمومی و بدون اندوخته ای به جا مانده در صندوق ذخیره سرمایه اجتماعی کشور که از بایسته‌ها و شروط لازم برای اجرای موفقیت آمیز هرگونه طرح و قانونی در جامعه است؛ همچنان و با بی شرافتی، از درد و رنج دشنه‌های بی کفایتی و بی مسولیتی و فسادی که بر تن ما کشیده اند، لاشه خواری می‌کنند و برای درد بی درمانی که خود باعث و بانی آنند، نسخه شفا می‌پیچند.
شادی پایدار و درونی شده، آرامش، گل لبخند، مهربانی و سادگی و البته ایمانی قوی و به دور از ریا و تزویر و التزامی راسخ به احکام الهی و آداب زندگی شرافتمندانه، عمدتا قاب خاطراتی است که من و شما تا همین چند وقت پیش، از پدران و مادرانمان بر سر سفره‌های با صفا و شب نشینی‌ها و شوخ و شنگی‌های جمع فامیل به یاد داریم. این‌ها افسانه نیست، بلکه از خصوصیات و نشانه‌های بارز و معمول جامعه و فرهنگ معاصرایرانی بوده و باید باشد.
چه مفاخر فرهنگی و ادبی و هنری و یا حتی سیاسی و مدیریتی که، حد اقل در طول سده اخیر، درخانواده فرهنگ بالابلند ایران از شعر و ادب گرفته تا موسیقی و تا همه هفتگانه‌های هنر امروز؛ سروگون، سربر نیاوردند و از برکت سفره حلال فرهنگ نابمان، خلف شایسته و فخر زمانه و میراث دار اساطیرمان نشدند.
اما هم اکنون و عمدتا شایستگانی از ایشان، تنیده و رنجور و دلخور در کُنج گَنجوی خود، با آه و افسوس، حسرت روزهای روشن و شب‌های بلند فرهنگمان را سر می‌کشند و از ترس تنگ نظری‌های شیخ علی خان‌ها و شاقلی‌های همین پروپاگاندای کهنه مذکور و تعاریف و تعیین مصادیقی نادرست، یک سویه، ناشیانه، سودجویانه و مضیق از مفاهیم و واژه‌های محترم، واجب، حساس و مقدسی چون امنیت ملی، ارزش‌ها و یا حتی حدود الهی و از این دست مهمات، محتاطانه و کج دار و مریز می‌زیند؛ می‌گویند و نمی‌گویند، می‌نویسند و نمی‌نویسند، می‌سرایند و نمی‌سرایند، می‌خوانند و نمی‌خوانند و ساکت و تب دار و مریض اند.
اگر از سر تقصریات این مقصران داخلی و تقصرات نداشته آمریکا و عمال خارجی آن در این امور خاص، که شرحشان رفت، بگذریم، حد اقل شاید نزول بخش مهمی از این بلایای فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی، ریشه در خود ما و یا هیجانات انتخاب‌های صرفا حسی و تند نویسی‌هایمان از سرمشق‌های غلط تراکت‌هایی است که از جبهه‌های سرد و خشک و موسمی سیاست بدون اخلاق و غیرملتزم به نظام حزبی و گروه‌های سیاسی دفعی و بدون شناسنامه، بر سرمان می‌ریزد.
کاش حالش را داشته باشیم که شعارهایشان را با شعورمان بسنجیم و با ذائقه مان مزمزه کنیم؛ البته اگر با منوی باز فست فودی فهرست‌های تنگ و گران و خوش و آب رنگی که برایمان سرو می‌شود، خراب نشده باشد.
کاش چند مثقالی حوصله برایمان مانده باشد، برای مطالعه و خوانش برنامه‌ها و اندیشه و بینش از سر صدق و منطق نامزدها؛ البته اگر ارایه داده و داشته باشند و اگر ندادند و ندارند؛ ای کاش دیگر حتی اسمشان را هم نیاوریم، چه رسد چرک نویسشان کنیم.
شاید اینها کمی سخت تر از انتخاب بر اساس عادات و تجارب انتخاباتی ما باشد اما قطعا و منطقا احتمال پشیمانی و احساس خسران کمتری را تجربه خواهیم کرد.
کاش انگیزه زندگی و امید به آینده ایران، نگرانی تهدید جدی و کابوس رویاهای شوم عثمانی گری و نژادپرستانه دژخیمان خواب و بیدار و بزرگ و کوچک، از چپ و راست، بالا و پایین و دور و نزدیک، حفظ ناموس وطن و تمامیت و کیان ایرانی و پرهیز و جلوگیری از بروز احتمالی هر گونه ناآرامی و ترس و لرز و غمی دیگر بر تن همسر و فرزندان و مادران سرزمینمان، باعث تغییر بینش و شناخت من و شما برای مشارکتی هر چند مورد انتقاد و غیر مطلوب، اما در مقابل بی راهه قهری باشد که می‌دانیم و نمی‌دانیم، چه عاقبتی برایمان دارد، قهری که قطعا و طبعا به کوچه‌های آشتی کنان تهران و یزد و شیرازمان ختم نمی‌شود، اساسا دیگر کسی نمی‌ماند و نیست که آشتیمان دهد.
بخواهیم یا نخواهیم، انتخابات شاهراه و مسیر اصلی و آرام تغییر، اصلاحات و توسعه جوامع بوده و خواهد بود. ما خودمان هستیم و فقط خودمان را داریم. ما خودمان هستیم و فقط خودمان را داریم؛ شما را نمی‌دانم ولی نگارنده این سطور بواسطه سالها خدمت در حوزه رسانه، کم و بیش دوستان هم وطن، آذری، لر، عرب، بلوچ، گیلک، کرد و اهل سنت و اقلیت رفیق و شفیق زیادی دارم که بی بهانه دلم برایشان تنگ می‌شود، چه رسد که گوش شیطان کر، روزی از هم جدا بیفتیم. شما را نمی‌دانم اما هنوز بسیار سرزمین‌هایی از گلستان و بوستان کشورم در فهرست رویای سفرهایمان با همسر و دختر کوچکم خط نخورده باقی مانده که به دلیل ضیق وقت تامین معاش و خطرات راه و گرانی هر بار بنزین و وسایل نقلیه و مرکب ناامن و اقتصاد گران گردشگری و قس علی هذا…، تعبیر نشده است و زبانم لال، دورباد و خدا نیاورد آن روز را که علاوه بر این مشکلات قابل حل و فصل، مشکل عدم صدور ویزا و برخورد بد پلیس گذرنامه هم به اینها اضافه شود.
شما را نمی‌دانم، اما آرزو می‌کنم و تلاش و جهد دارم؛ شادی پایدار و درونی شده، آرامش، گل لبخند، مهربانی و سادگی و البته ایمانی قوی و به دور از ریا و تزویر و التزامی راسخ به احکام الهی و آداب زندگی شرافتمندانه و اخلاقمند، در لوا وغنای نظام مقدس خانواده ایرانی؛ عمده نعمات و حسنات و معروفات خالق هستی بخشمان؛ همه خاطرات دور و نزدیکی باشد که هر سال و در کنار سفره هفت سین نوروزمان، با همسر و فرزندانم قاب بگیرم. قاب بگیریم.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا